سلناسلنا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

رنگین کمان خوشبختی زندگی من

روز آخر انتظار...

سلام دختر خوشگل مامان عزیزم می دونی کمتر از یک روز تا اومدنت کنار مامان و بابا باقی مونده؟ دخترم فردا روز دیدارمون هست...روزیکه خدا برای مادر شدن من و پدر شدن شهابم رقم زده، لحظه ای که فرشته های آسمون دختر قشنگمون رو به ما می سپارن. خدایا شکرت .....هزاران بار شکرت  دختر نازنینم فردا می تونی: دنیا رو با چشمهای نازت ببینی مامان و بابا می تونن صورت ماهتو ببینن،بغلت کنن و ببوسن بالهای خوشگلتو می دی به فرشته های آسمون و به جاش خدا یک قلب مهربون بهت می ده تا بتونی همه رو دوست داشته باشی عزیز دلم دقیقه ها رو می شمارم تا هر چه زودتر بغلت کنم . بابا و من بیصبرانه منتظر اومدنت هستیم ، لحظه ها رو می شماریم و بابت هدیه خد...
2 تير 1392

کمتر از 30 روز مانده تا ....

اين يك اغاز است براي كودك من كودكي كه هنوز نيامده و خود را براي جدال سرنوشت در بطن مادري كه بي صبرانه انتظارش را ميكشد اماده ميكند نازنينم ميدانم كه در وجود من رنج هاي بسياري را متحمل ميشوي اما بدان امن ترين جاي زندگي همان جاي تنگ و تاريك دل من است اما با همه اين ها مي خواهم كه بيايي و بهار زندگي من و پدر باشي و با عطر نفس هايت روح زيستن را به ما هديه بدهي سلام عسل مامان سلنای گلم ،دختر نازنینم لحظه های در آرزوی تو و در انتظار تو رو به پایان است. شکر اون خدایی که من رو بوجود آورد و تا حالا از نعمتهاش لبریزم کرده،نعمت خانواده مهربان،بهترین لحظات ،نعمت بهترین همسر دنیا و نعمت حس مادری. عزیز دلم مطمئن باش تمام عشقم ر...
7 خرداد 1392

سه ماهه سوم/ ماه هفتم

سلام دختر قشنگه مامان عزیزم کم کم دارم به روزهای آخر انتظارم می رسم،خدا رو صدهزار مرتبه شکر می کنم که تا اینجای راه کمکم کرده و مطمئنم که این راه باقی مانده رو هم کمکم می کنه تا بتونم دختر عزیزمو بغل کنم. عسل طلام هر لحظه از این روزها توی خونه ،سرکار ،تو مهمونی و حتی شب موقع خواب منتظر حرکتهای نازت هستم و دستم دائم رو شکممه ...وقتی تکون می خوری و شکممو مثل موج بالا و پایین می بری کلی ذوق می کنم و احساس مادرانه امبیشتر و بیشتر می شه. چه حس قشنگیه..... هفت ماهه که مبهوت خلقت خداوند هستم ،یه حس دیگه ای از زندگی رو دارم تجربه می کنم ،حسی که باعث شده همه چی زیباتر بشه و هر روزی که می گذره خدا رو بابت عشقی که بهم هدیه داده بیش از پیش شکر...
1 ارديبهشت 1392

سالگرد ازدواج من و بابا شهاب

دختر نازنینم سلام عزیزم امروز یکی از بهترین روزهای عمر من هست ، روزی که من و بابا شهابت باهم عقد کردیم و قول دادیم تا لحظه آخر زندگیمون باه عاشقونه زندگی کنیم. ٧سال از بهترین لحظه های عمرم رو کنار بابا شهابت بودم و از این بابت خدا رو شاکرم. عزیزم مامان ، امسال تو اومدی کنارمون ،تویی که حاصل عشق من و شهابی و من و بابایی لحظه لحظه منتظریم که این حس ناب عشق رو بیشتر از قبل و در کنار تو تجربه کنیم. عزیزم پاینده باشی. دختر گلم از صمیم قلبم از خدا می خوام که وقتی بزرگ می شی و عروس می خوای شی (ایشالله ) کسی مثل بابات همسرت باشه و بتونی همیشه معنیه عشق رو از ته دلت درک کنی. بودن بابات و تو در کنار من یعنی خود خوشبختی .... ...
27 فروردين 1392

سال نو مبارک

دختر شیرینم سال نو مبارک  عزیز دلم یک سال جدید و یک بهار قشنگ دوباره شروع شده ، دختر گلم امیدوارم سالهای سال این بهار قشنگ رو ببینی و همیشه عید نوروز و بهار نوید بخش بهترینها و موفقیت های بیشتری باشه. گل خوشگلم امسال بهترین عید رو کارت داشتیم و همراه با بابا شهاب کلی خوش گذروندیم. عزیزم امسال بی صبرانه منتظرم که زود بیای کنارمون و تا اون موقع باید قول بدی سالم و سلامت باشی و خوبه خوب بزرگ بشی عزیزم. نازنینم امسال مسافرت نرفتیم و توی این تعطیلات حسابی استراحت کردم تا تو تو دل مامان راحت باشی ،بعد از عید هم از اردیبهشت ماه مامان دیگه مرخصی گرفته که کلا دیگه به تو برسه ... عزیزم قراره که به امید خدا اردیبهشت ماه اطاقتو درست ک...
14 فروردين 1392

اولین چهارشنبه سوری سلنا

سلام دختر گل مامان عزیز دلم خوبی؟ قشنگم بلاخره من و بابایی تصمیم گرفتیم اسمتو بزاریم" سلنا " ؛ معنی اسمت یعنی روشنایی خیلی زیاد ، خوب دختر گلم تو چراغ خونمونی و باعث روشن تر شدن خونمون و زندگیمون شدی. عزیزم چقدر دوستت دارم خدا می دونه ، بعضی وقتها که تصور می کنم به زودی یه دختر شیرین می یاد تو بغلم اشک توی چشمام جمع می شه . خیلی دوستت دارم گلم. سلنا دخترم ،دیشب شب چهار شنبه سوری بود ، عزیزم در ايران رسمه كه در شب چهارشنبه سوری پيش از غروب  آفتاب، هر خانواده چوبهایی رو كه از قبل تهیه كرده روي پشت بوم يا   حياط خونه یا در کوچه بصورت سه يا پنج يا هفت كپه می چینند و با غروب   ...
23 اسفند 1391

نصف راه رو با دخترم طی کردیم...

دختر خوشگلم سلام عزیز مامان نصف راهمون رو باهم طی کردیم و به سلامتی گذروندیم... الان ١٤٧روزه که توی دلمی و با ذره ذره وجودم احساست می کنم.الان دیگه روزهامو به عشق نزدیکتر شدن به دیدنت سپری می کنم و هر لحظه که تکونهای شیرینتو حس می کنم چند لحظه ای می رم یه عالم دیگه.قربون شکل ماهت بشم. چند روز پیش رفتیم سونوگرافی ٢٠ هفتگیت، البته آقای دکتر گفت ٢١ هفته شدی عسلم.عزیزم آقای دکتر صورت خوشگلتو کامل برام نشون داد ، لبهای خوشگلتو با چشمهای قشنگت و بینی کوچولوت . نمی دونی من و بابا شهاب دلمون همش ضعف می رفت که کاشکی الان بزرگ شده بودی و تو بغلمون بودی. همچنان داشتی شیطونی می کردی .خدا رو شکر که سلامت بودی. عزیزم فکر اینکه چند ماه بعد از دلم ...
5 اسفند 1391

روزهای خوب زندگی با دخترم

یه سلام قشنگ در یک روز خوب زمستانی دختر قشنگم،این روزها انگار خدای مهربون بهترین روزهای زندگی رو توی تقویم عمرم برام نوشته ،روزهایی که با تو هم نفسم و تو توی وجود من هستی. روزهایی که تپشهای قلبتو و حرکتهای شیرینتو حس می کنم و هر لحظه احساس قشنگی دارم ، روزهایی که وقتی خواب و بیدارم تو با خود منی .... قربونت بشم من دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم ،آخه شیطونی تو گل کرده بود و تا صبح تکون تکون می خوردی و من مجبور شدم نشسته بخوابم ،می ترسیدم بخوابم و تو اذیت بشی ... الهی فدات بشم اونقدر دوستت دارم که اصلا" احساس اذیت نمی کردم و تا صبح دستم رو دلم بود و برات لالایی می خوندم و ناز می کردم. خیلی هم خوشحال بودم. عاشقتم عزیزم. مامان فدای اون ...
23 بهمن 1391

دختر قشنگم در هفته 16

عزیز مامان سلام عسل طلای من بلاخره فهمیدم که دختری. دختر خوشگلم چند روزی می شه که فهمیدم دختر گلم شدی ولی مامانت کمی حالش خوب نبود و سرما خورده بود به خاطر اون نمی تونست که بیاد و حرفهای دلشو برات اینجا بنویسه . ولی الان حالم خوبه خوبه و دارم با دختر نازم حال می کنم و به اندازه دنیاهاااااااااا خوشحال و شادم . عزیزم اونروز رفتیم پیش آقای دکتر و همه اعضاتو از مغزت تا استخونهای انگشتهای پات بهم نشون داد. الهی شکرت یه دختر شاد و شنگول و شیطون . فدات بشم دختر خوشگلم بازم شیطونی می کردی و چه ژست هایی برای من و بابات می گرفتی . این سری مامان بزرگتم اومده بود و داشت نگات می کرد . دورت بگردم فکر کنم می دونستی که داریم نگات می کنیم. شیطون بلای م...
14 بهمن 1391