خاطره روز زایمان و تولد سلنای گلم
دختر نازنینم سلام عزیزم من و بابا شهاب روز سوم تیر مصادف با روز نیمه شعبان صبح ساعت ٤.٣٠ از خواب بیدار شدیم و بعد کلی خوشحالی و گرفتن فیلم و عکس راهی بیمارستان شدیم. اونجا که رسیدیم مامان ناهید منتظرمون بود و بابا شهاب کارهای پذیرش رو انجام داد. منهم که از خوشحالی دل تو دلم نبود و احساس می کردم روی ابرها راه می رم . احساس می کردم همه به من نگاه می کنن و نوعی احساس فخر می کردم. بعد از مدتی از اتاق زایمان منو صدا کردن و من از بابا شهاب و مامان ناهید جدا شدم و رفتم تو . اونجا هم بهم سرم وصل کردن و چند تا خانم دیگه هم بودن که اومده بودن نی نی هاشونو بدنیا بیارن. من دومین نفری بودم که دکترم زایمانم کرد و رفتم اتاق عمل. موقع رفتن بازهم ...
نویسنده :
مامان
13:49