افسانه یلدا
سلنای عزیزم سلام
امروز میخواهم برایت افسانه ای بگویم، افسانه یلدا ... افسانه محبت و عشق
دختر زیبایم امیدوارم همیشه عشق و محبت در زندگیت باشه . دختر مهربون من ، حالا بشین افسانه قشنگ یلدا رو برات بگم.💖
یلدا در افسانهها و اسطورههای ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر میشود. افسانهای وجود دارد که میگوید ماه عاشق و دلداده خورشید است و این هردو، سر بر کار خود دارند یعنی زمان کار ماه، شب است، اما خورشید روزها بر میآید! ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر خورشید ببندد و با او در آمیزد، اما همیشه در خواب میماند و روز فرا میرسد؛ که البته ماه را در آن راهی نیست.
سرانجام ماه تدبیری میاندیشد و ستارهای را اجیر میکند، ستارهای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار میکند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او میدهد. ماه به استقبال خورشید میرود و راز دل میگوید و دلبری میکند و خورشید را از رفتن باز میدارد.
در چنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش میکنند و معاشقه میکنند و در نتیجه فردا، خورشید دیر بر میآید و این شب، «یلدا» نام میگیرد. از آن زمان هر سال خورشید و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر میرسند و نتیجتاً هر سال فقط یک شب بلند و سیاه و طولانی دارد که آن هم شب یلدا است.
دختر نازنینم دوستت دارم
مامان