دخترم ...
فرزانه و مستانه ؛ به هوشیاری و مستی
جان میکنم عاشق ؛ به نگارنده هستی
پروانه چو من ؛گل؛ نپسندد ، دو سه روزی
گل ،یار چمن ؛ هستی پروانه ؛تو هستی
از شور و شعف ؛ سرخوش و مستانه زدم دف
با آمدنت ؛ بند غم از دم بگسستی
از رحمت یزدان تو شدی ؛ سهم و نصیبم
بر ملک دلم ؛ سرمد و شاهانه نشستی
گر خانه دل ، سرد و بهارش چو خزان بود
راه نفس سرد؛ به این خانه ببستی
این رحمت از او بس ، که چنین حمد بگویم
صد شکر ؛ خدایا ؛ که شدی خالق هستی
دوستت دارم دخترم
مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی