چهارده ماهگی سلنا
دختر گلم چهارده ماهه شد...
یه دختر خوشگل ، شیطون و دوست داشتنی شدی
نازنینم، فسقلی مامان همه ما رو مشغول خودت کردی ..مخصوصا مامان و بابای منو ،خیلی زحمت تو رو می کشن .امیدوارم یه روز بتونم یه کاری بکنم که جبران تمام زحمتهای بابا و مامانمو کرده باشم.
عزیزم خدارو شکر روزهای خیلی قشنگی با هم داریم ، روزهایی که مست بودنش می شم ...روزهایی که با تمام وجودم احساس می کنم خوشبخت ترین مادر دنیا هستم.
- دختر نازم گوش و زبون و چشم و دست و پا و شکمتو می شناسی و نشون می دی.
- بای بای و دس دسی و دالی رو هم که خوب بلدی
- خوب کلاغ پر بازی می کنی
- کلمه ها رو با خودت تمرین می کنی و می خوای تکرارشون کنی. بابا ، قاقا ،قیخ ،نی نی ، پا ، ماما ، آب و... رو می گی
- بوس می کنی و خوب بغل می کنی ... فرقی نمی کنه یا عروسکهات باشن یا ما باشیم
- تا صدای آهنگ می شنوی تکون تکون می خوری و دستای کوچولوی خوشگلتو می چرخونی و می خوای برقصی
- بادکنک که می بینی دست می زنی و یاد تولدت می یوفتی
- هرجا یه قطره آب می بینی زود دستتو دراز می کنی وی می خوای دست بزنی و می گی آب
- خودت می تونی روی پاهای خودت بایستی و راه بری ... قبون قد و بالات برم من
- عاشق حموم کردنی و هیچ کس حق نداره بدون تو حموم بره
عزیزم ماه قبل ، بعد از تولدت و بعد از زدن واکسنت حالت حسابی بهم ریخت ... دوهفته کامل تب کردی و اصلا" تبت قطع نمی شد. دکترت می گفت هر سه ویروس واکسنتو گرفتی و بدنت هم سه نو جوش زده بود ( ریز - درشت و آبدار ) الهی فدات بشم که خیلی زیاد اذیت شدی ولی خدا مثل همیشه بهت کمک کرد و تونستی بیماری رو از خودت دور کنی و شاد و سرحال بشی. فدات بشم دخترم و همه درد و بلی تو رو به جونم می خرم عزیز مامان.
این روزها ، روزهایی داریم که حسرت یک خواب عمیق ، رفتن به خرید بی دردسر ، یک حمام با آرامش به دلمون مونده ... اما در عوض یه دختری داریم که تخصص عجیبی تو دل بردن از ما داره ... و دلمونو با همون اداها و شیطنت هاش آب می کنه تا فراموش کنیم تمام سختی های بچه داری را فقط با یه بوسه خیس و آبکی اش...
خدایا این فرشته ناز و قشنگ رو خودت حفظش کن و برایمان همیشه سالم و سلامت نگه دار.
سلنای من دوستت دارم
مامان