سلناسلنا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

رنگین کمان خوشبختی زندگی من

اولین دیدار

سلام عزیز مامان عزیزم دیروز رفتیم دکتر و اونجا برای اولین بار دیدمت ، الهی مامان فدات بشه ، قربونت بشم که قوی بودی عزیز دلم قلبت تشکیل شده بود و خیلی خوشگل ضربان داشت.وقتی این صحنه رو دیدم اشکم در اومد و همون جا از شدت خوشحالی گریم گرفت . هنوز باور نمی کنم که یه قلب کوچولوی دیگه تو دلم هست و اونم تویی... بابات چقدر خوشحال شد . خدا رو هزاران مرتبه شکر کردم. عشق من می دونی چند وقتته؟ الان ٦ هفته و ٥ روز هستی ... دورت بگردم عزیزم. انشاالله روزی بشه که بیای بغلم و دستای خوشگل کوچولوتو تو دستم بگیرم و بوسشون کنم. مرسی که من و بابا رو به آرزوهامون رسوندی. دوستت دارم . ای خدایا ! بابت بزرگترین هدیه ای که بهم دادی ازت ممنونم. عشق مامان ، ع...
29 آبان 1391

عشق دوست داشتنیه من

سلام عزیزم کوچولوی دوست داشتنیه من ، این چند روز احساس می کنم داری بزرگ می شی ... از حالتهایی که هر روز دارم می فهمم که هستی و داری رشد می کنی ، ٥ روز دیگه یعنی ٤دفعا بخوابی و پاشی ،می بینمت و صدای تالاپ تولوپ قلبتو می شنوم . عزیز مامان ، بابات هم هر روز صدبار حالتو می پرسه . نمی دونی چه بابای مهربونی داری . باید خوب خوب رشد کنی و بزرگ بشی که بیای  پیشمون و خوشبختیمونو تکمیل کنی. عزیزم برای دیدنت ثانیه شماری می کنم و خیلی دوست دارم. مامان
23 آبان 1391

یه امید تازه برای زندگی

قشنگم من تازه 2روزه که فهمیدم هستی ، اونقدر خوشحال شدم که هر لحظه یادت می یفتم اشک تو چشمام حلقه می زنه...بابات هم وقتی فهمید که تو هستی خیلی خوشحال شد و همش فکرته و حالتو می پرسه. خیلی باید قوی باشی ، خیلی باید سالم و سلامت باشی ...من و بابات قول می دیم از دل و جون مواظبت باشیم . چند روز بگذره می تونم ببینمت قول باید بدی تا اون موقع قلبت مثل ساعت بزنه . عشق من خیلی دوست دارم مامان
10 آبان 1391
1