سلناسلنا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

رنگین کمان خوشبختی زندگی من

چهارمین سال زادروز سلنا

دختر عزیزم نفس هایت امیدی برای زندگیست، امیدی برای حرکت دوست داشتنت زندگیست زیباترین آفریده خلقت ، روزهایت پر از زیبایی باد زادروزت مبارک هستی من دوستت دارم دختر قشنگم مامان ...
4 تير 1396

بهار 96

بهار آمد که تا گل باز گردد                       سرود زندگی آغاز گردد بهار آمد که دل آرام گیرد                         ز درد و غصه ها فرجام گیرد دختر زیبای من سلام عزیزم بهاری دیگر و زیباتر شروع شده و سالی جدید مدتی هست که آغاز شده ، نازنینم امسال سرم خیلی شلوغ بود و با اینکه هر روز خواستم وبلاگت رو آپدیت کنم ولی نتونستم زودتر از این سال نو رو اینجا برات ثبت کنم. سال 96 سالی زیبا و پر از اتفاقهای خوب برای همگی خواهد شد و امسال هم یکسال بزرگتر ،زیباتر و فهمیده تر شدی.  بهار را گذاشته ام پشت لبخند ...
20 ارديبهشت 1396

روزهای زیبای ما

نازنین دخترم سلام دختر زیبای من لحظات با تو بودنم اونقدر زیباست که لحظه ای بدون فکر تو برایم وجود ندارد. ناز گل مامان هر روزی که می گذره و هر لحظه زیبایی و وقار تو بیشتر و بیشتر می شه و هر روز زیباتر می شی. گل دخترم مدتیه که کلاس زبان و کلاس نقاشی می ری و با اینکه تو هر دو تا کلاس از لحاظ سنی کوچیک ترین فرد کلاسی ولی از لحاظ یادگیری فوق العاده هستی و خیلی زود همه چیز رو یاد می گیری. عزیزم مدتی قبل چند روزی تعطیلی داشتیم ، من و بابا شهاب هم از فرصت استفاده کردیم و دو سه روزی مرخصی گرفتیم و رفتیم مسافرت ... باهم رفته بودیم کیش و خیلی خوش گذشت یک هفته کامل با هم بودیم و حسابی زندگی کردیم. بیشتر دلخوشیمون هم به این بود که همه جا و هر لح...
13 دی 1395

پاییز

عزیزم سلنا سلام نازنین دخترم فصل پاییز شروع شده... فصلی که من و بابا شهاب با هم آشنا شدیم... فصلی که من عاشق شدم... فصلی که من و بابا باهم رفتیم زیر یه سقف... و فصلی که فهمیدم دارم مادر می شم... پاییز یه فصل متفاوت و قشنگ برای ما دختر خوبم از وقتی اومدی پیش من ، روزهای کوتاه و سرد پاییز، بارونهاش و برگهای رنگی رنگیش برای من و بابا یه طعم دیگه ای داره ...دخترم پاییز دیگه برای ما خسته کننده و دلگیر نیست ، درعوض رنگهاش پر رنگ و زیبا شده و پر از دلخوشی ....خدایا شکرت نازنین دختر مامان ، این روزها دوست داری چتر کوچولوتو برداری و توی کوچه های بر از برگ های رنگی رنگی و زیر درختهای سرو راه بری و بدویی و بخندی ... حتی ...
11 مهر 1395

روز دختر

دخترم سلنا سلام نازنین دخترم ، روز 5شنبه 14 مرداد روز دختر بود و من از صبح تا شب دربست در اختیارت بودم ، صبح باهم رفتیم بیرون و کلی بازی کردی ، موقع برگشتن هم رفتیم مغازه اسباب بازی فروشی و قرار شد هر چی که دلت می خواد بخری ، از بین اونهمه وسایل یه کتاب آموزشی زبان انگلیسی برداشتی که عکس عروسک سام سامت هم روش بود ، اونو بهمراه یه عروسک میکی موس کوچولو خریدیم و برگشتیم خونه . بابا هم موقع برگشتن برات هدیه یه گوی خوشگل خریده بود که یه دختر خوشگل زیر برف بود و موزیکال هم بود. شب هم سه تایی رفتیم بیرون و شام خوردیم . روز خوبی بود ... عزیزم مرسی که روزهامونو قشنگ کردی ...دختر خوبم روزت مبارک نازنین دخترن دوستت دارم مامان ...
19 مرداد 1395

دختر تیر و تقدیر

هدیه ی داغ خورشید ، جنون ِ آبی ِ بید دختر تیرو تقدیر ، شعر ِ زلال ِ تعمید حیای سرخ ِ خرما ، شرم ِ درخت ِ انجیر گل ِهمیشه عاشق ، پری خوشگل تیر آرامش همیشه ، سکوت سبز بیشه تابستون از نگاهت شروع تازه می شه تو فصل ِبغض و شیشه ، سنگ صبور من باش آرزوهای نزدیک ، رویای دور ِ من باش رقص ِ زلال ماهی ، پَر زدن پرنده صدای تُرد بوسه ، شکفتنای خنده همدم ماه تنها ، همبازی ستاره خوشه به خوشه چشمک ، می شمرمت دوباره تو فصل ِبغض و شیشه ، سنگ صبور من باش آرزوهای نزدیک ، رویای دور ِ من باش بغض ِدرخت و جنگل ، آواز ِ رود و دریا همقفس ِ ترانه ، همنفس ِ تمنا بی تابی های پیچک ، دستای گرم ِ خواهش همپرسه ی محبت ، ...
19 مرداد 1395

تولد 3سالگی فرشته کوچولوی من

دخترم، عزيزم، فرشته كوچك من ... تولدت مبارک به تو كه مي نگرم، همه زيبايي دنيا را، هر آنچه وصف شدني و هر آنچه توصيف ناپذير است را، يكجا مي بينم... نازنینم عاشقانه دوستت دارم و تولدت را از ته دلم تبریک می گویم  و شکر می کنم که تو را دارم. دوستت مي دارم بيش از آنكه در حجم انديشه ها بگنجد، از خدا ميخواهم ياري ام كند ، تا به تو بهترين ها را بياموزم و تو را هم آن سان كه شايسته بهترينها هستي پرورش دهم ... در يكايك لحظه هاي بودنم، برايت سلامتي، شادماني، موفقيت و سربلندي آرزو ميكنم پروردگارا، مهربانا! زيباترين و برترين هديه عمرم را تو به من دادي، آنرا بر من ببخش و همراهم باش...
13 تير 1395

کابوس شیرین

دختر نازنینم  سلام عزیزم سلنا ، هفته قبل یکی از سخت ترین و وحشتناکترین هفته های عمر من بود، کابوسی که همیشه ازش فرار می کردم... ولی خدا رو شکر و هزاران بار شکر که خیلی خوب سپری کردیم . گلم ، شما از هفته قبل به مهد می ری و بهتره بگم من دارم با این موضوع آروم آروم کنار می یام. خوشبختانه مهدت اجازه داد تا مربی خصوصیت همیشه پیشت باشه و این موضوع کمی آرومم می کرد. خودت که خیلی از اونجا خوشت اومده ولی من باز هم هر لحظه نگران توئم ، اینکه غذات به موقع باشه ،اذیت نشی،دلتنگ نشی و ... و ...و.... دختر نازنینم همیشه دوستت دارم و به فکرتم. خوب از این موضوع که بگذریم می رسیم به اینکه هفته بعد قراره برات تولد بگیریم، ناز گل مامان امسال تول...
21 ارديبهشت 1395